به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
به وبلاگ پارسيان خوش آمدید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, توسط saman |

آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند...

آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند...

 آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند...  

دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند...  

فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست،بخند..  

   صبحِ فردا به شبت نیست که نیست, تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند...  

 راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم پَر زدن نیست کـه درجاسـت، بخند...  

    آدمــک نغمــهء آغــاز نخوان به خــدا آخــر دنیـاست، بخند  

آدمك آخر دنیاست بخند

آدمك مرگ همین جاست بخنددست

 خطی كه تو را عاشق كردشوخی كاغذی ماست بخند

آدمك خر نشوی گریه كنی كل دنیا سراب است بخند

آن خدایی كه بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند..........  

آدمك تنها ، بر سر مزرعه ای بنشسته

مزرعه خالی است از سبزی و آب

آدمك بی كار است

می نشینم پیشش

آدمك می پرسد"تو مگر می دانی چه شده كه چنین گشته ده كوچك ما"

من به او می گویم :آدمك برق صداقت دیگر در چشمان كسی پیدا نیست

تو اگر دیدی ، شك كن .........شاید آن تابش خورشید بود

آدمك مردم آبادی ما نان ندارند كه در آب روان خیس كنند و درخت گردو خشكیده

نان و گردو و پنیر قیمت جان من و ما شده است

آدمك مزرعه ات را بنگر

 هیچ چیز در آن نیست

همه را دزدیدند

مردم ما همه می دزدند از یكدیگر

گاه یك دانه نان

گاه یك دانه قلب

گاه جان از هم می گیرند به زور

آدمك در خوابی

چشم بگشا و ببین

كه اگر شانس شود یار تو در این دنیا

تو شوی خان ، شاید خان زاده

و دگر هیچ كسی به دو دستان دراز تو نخواهد خندید

و اگر نه تو فقط آدمك جالیزی

و دگر حتی آن بچه كلاغ از نگاه تو نخواهد ترسید

و نشیند بر دستان درازت و سرت را كند او تكه و پاره بد بخت

آدمك   اینجا مردم گوشهاشان كر گشته

 و دو چشماشان كور

هیچ كس نشنود اندوه كسی را دیگر

آدمك ، مردم آبادی مااگر از جنس بزرگان گردند ،

 نانشان در روغن خواهد بود

و اگر نه شاید همه مجبور شوند كه تو را بیرون انداخته و خودشان آدمكی بر سر جالیز شوند

و هر از چند دو دستاشان را رو به بالا ببرند

تا كه شاید دو كلاغی بپرند

آدمك اینجا هیچکس ، بر سر جای خودش نیست

دگرشب همه بیدارند و همه غم دارند

و اگر خواب به چشم آنها باز آید ،

 خوابشان كابوس است ......................

آدمك نیم نگاهی به نگاهم انداخت

لیك لبخند زدم

آدمك گفت بروو

 پس از رفتن من ،

 آن كلاغ كوچك هر دو چشمش را كند .......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.